سرگرمی

جملات خاص و ویژه با موضوع کلاغ به همراه نوشته های سنگین و با معنا

  • جملات خاص و ویژه با موضوع کلاغ به همراه نوشته های سنگین و با معنا

    جملات خاص و ویژه با موضوع کلاغ به همراه نوشته های سنگین و با معنا. در ادامه این مطلب از سایت نیمکت مجموعه ای کوتاه از متن های زیبا و سنگین با موضوع کلاغ قرار داده ایم که امیدواریم لذت ببرید. با نیمکت خبر همراه باشید.

    جملات خاص و ویژه با موضوع کلاغ به همراه نوشته های سنگین و با معنا
    جملات خاص و ویژه با موضوع کلاغ به همراه نوشته های سنگین و با معنا

    اگه کلاغ بــره ، باغبون خوشحال میشه

    چون گردو هـاش سالم تر میمونه

    گرفتی که !؟

    *****

    و در انتها

    ما به هم خواهیم رسید.

    کلاغ‌ها راه خانه را خواهند یافت…!

    قصه تمام می‌شود.

    عشق می‌ماند

    و آغوشی قد ما دو نفر…

    *****

    حال مترسکیو دارم

    که به کلاغ میگفت

    هرچقدر دوست داری نوک بزن

    ولی تنهام نذار

    *****

    هم کلاغ یه پرنده هست و هم عقاب اما کلاغ غذای حیوونای دیگه رو میدزده و

    میبره تا بخوره، به هر چیزی تن میده و هر چیزی رو میخوره

    ولی این عقابه که همیشه سعی میکنه خودش شکار کنه و هر چیزی رو هم نخوره

    یادت باشه تو توی زندگیت میتونی هم نقش کلاغ و هم نقش عقاب رو بازی کنی!

    این خودت هستی که تصمیم میگیری عقاب زندگیت باشی یا نه

    کلاغی که به هر چیزی تن میده و به هر جوری میخواد زندگی بگذرونه.

    *****

    داستان الان زندگی من شده آخر داستانایی که برای بچه ها تعریف میکنن

    یعنی همون قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید

    اون کلاغه منم و خونه هم چیزهایی هست که میخوام

    هر چقدر هم که تلاش کنم در نهایت به اون چیزایی که میخوام نمیرسم.

    *****

    اگه میخواى خوشبخت بشى…؛

    با کلاغى ازدواج کن که دل داره!

    نه طاووسى که فقط زیبایى داره…!!!…

    *****

    کلاغ ها گرچه سیاهند

    و آوازشان ناخوشایند …

    اما آنقدر باوفایند که شاخه های خشک زمستان را

    تنها نمی گذارند….

    *****

    بیا رسم دنیا را بهم بزنیم

    من زمزمه می کنم

    و تو تکرار کن

    آنگاه کلاغ می شود همای سعادتت!…

    *****

    بوسیدمش

    و یک نفس تا خانه دویدم

    آن روز همه چیز زیبا بود

    حتی قارقار کلاغ

    *****

    قصه ی مرا با «غ» بنویسید

    خیلی وقت است که کلاغ قصه هایم غصه خوان شده…

    *****

    نمی دانم چرا این روزها…

    عاشق صدای کلاغ ها شده ام…

    وقتی کلاغی قار قار میکند

    به شوق خبری از تو…

    چشم هایم را به سیاهی پرهایش می دوزم

    و ناخوداگاه قربان صدقه اش می روم…

    تا شاید…

    دلش به رحم آید و از تو خبری دهد..

    *****

    غم یار را…

    جار نمی زنند…

    وگرنه کلاغ ها …

    جای غار غار…

    می گفتند …

    یار…یار…یار!!

    *****

    نه از کلاغ می ترسم

    نه از پاسبان

    تمام کوچه های دنیا را بن بست می کنم

    وقتی که دلم برایت تنگ می شود!

    *****

    گاهی با خودم می‌گویم،

    نَکُنَد من باشم کلاغِ آخرِ قصّه ها…

    *****

    زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت، گوشت بدن خود را میکند

    و به جوجه هایش میداد زمستان تمام شد و کلاغ مرد

    و بچه هایش نجات پیدا کردند

    و گفتند خوب شد که مرد خسته شدیم ازین غذای تکراری

    این است واقعیت تلخ روزگارمان

    گردآوری: سایت خبری نیمکت

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا