اخبار حوادثاخبار روز

ماجرای دختر ۱۳ ساله که شوهرش مچ او را گرفت !

  • ماجرای دختر ۱۳ ساله که شوهرش مچ او را گرفت !

    ماجرای دختر ۱۳ ساله که شوهرش مچ او را گرفت !دختر ۱۳ ساله‌ای که در عقد مرد جوانی بود،

    فیلش یاد هندوستان کرد و به عشق سابقش پیام داد اما شوهرش مچ او را گرفت و حادثه‌ای تلخ رقم خورد.

    دختر ۱۳ ساله به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: هنوز نوزادی ۱۰روزه بودم

    که مادرم مرا به آغوش پدر معتادم انداخت و از او طلاق گرفت.

    مادرم که نمی‌توانست سرشکستگی و سرزنش‌های اطرافیانش را درباره رفتارهای پدرم تحمل کند،

    سر ناسازگاری گذاشته بود تا این که چند ماه بعد از جدایی از پدرم با مرد دیگری ازدواج کرد

    و اکنون نیز صاحب دو فرزند دیگر شده است و سالی یک بار برای دیدار من به سرکوچه محل زندگی مادربزرگم

    می آید چرا که بعد از ماجرای طلاق، مادربزرگم سرپرستی مرا به عهده گرفت و با شیرخشک بزرگم کرد.

    دختر 17 ساله شیطون
    دختر ۱۷ ساله شیطون

    جزئیات ماجرا

    پدرم نیز به خاطر اعتیادش جا و مکانی نداشت و او هم در منزل مادربزرگم زندگی می کرد

    اما وقتی من به سن ۷ سالگی رسیدم هیچ کس مرا در مدرسه ثبت نام نکرد

    چون مادربزرگم در خانه های مردم کارگری می کرد و پولی برای تحصیل من نداشت.

    به همین دلیل من هیچ گاه به مدرسه نرفتم و بی سواد باقی ماندم.

    روزها به همین ترتیب سپری می‌شد تا این که حدود یک سال و نیم قبل با پسری اهل کشور افغانستان

    آشنا شدم. او به خانه خواهرش آمده بود و در همسایگی ما زندگی می کرد. چند ماه با «اسد» رابطه داشتم

    و برای یکدیگر از طریق فضای مجازی پیام های صوتی می فرستادیم چرا که من بی سواد بودم

    و نمی توانستم هیچ کلمه ای را تایپ کنم. در همین زمان او از من خواستگاری کرد ولی مادربزرگم اجازه ازدواج نداد

    چون معتقد بود «اسد» بدون مجوز و به صورت غیرمجاز به ایران آمده است و ازدواج ما عاقبتی نخواهد داشت.

    حدود ۶ ماه از این ماجرا گذشت تا این که «نعمت» به خواستگاری ام آمد. او جوانی ۲۴ ساله بود

    و در یکی از شهرهای اطراف مشهد کار می کرد. من هم با نظر بزرگ ترها با «نعمت» ازدواج کردم

    اما بعد از گذشت چند ماه از مراسم عقدکنان تازه فهمیدم که من و نامزدم هیچ گونه تفاهم اخلاقی با یکدیگر نداریم.

    احساس می کردم او اصلا مرا درک نمی کند و به خواسته هایم اهمیت نمی دهد.

    این بود که روزی به یاد «اسد» افتادم و یک پیام صوتی برایش فرستادم که متوجه شود دلتنگ او شده ام.

    سپس در همان پیام صوتی از «اسد» خواستم اگر من از نامزدم طلاق گرفتم با من ازدواج کند.

    گردآوری:نیمکت خبر 

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    از مجموع ۱ رای

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دکمه بازگشت به بالا