سقوط یک پسر جوان توسط نامزدش
سقوط یک پسر جوان توسط نامزدش
سقوط یک پسر جوان توسط نامزدش دختر جوان نامزدش را تا سرحد مرگ کتک زد و او را از پنجره طبقه چهارم به پایین پرت کرد.
رسیدگی به این پرونده از یک سال قبل آغاز شد. بدین صورت که پیکر خونین و نیمهجان پسر جوانی به نام پیام از سوی چند مرد به بیمارستانی در شهریار منتقل شد.
آثار ضرب و جرح روی سر و صورت پیام نمایان و او بیهوش بود که به بخش مراقبتهای ویژه منتقل شد و تحت درمان قرار گرفت.
پسر جوان در کما
به دنبال اظهارات همسایهها مأموران به تحقیق پرداختند. این در حالی بود که پیام به کما رفته بود. در بررسیهای پلیس روشن شد همان روز رعنا همراه خواهرش و یک مرد غریبه به خانه پیام رفته بودند که با سقوط پیام از پنجره، وسایل خانه را جمع و بار وانت کرده و گریختهاند.
بازداشت دختر جوان
با افشای این ماجرا رعنا بازداشت شد و گفت: مدتی قبل با پیام آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرد و گفت تصمیم به ازدواج دارد. ما با هم نامزد کردیم و قرار بود بزودی جشن ازدواجمان را برگزار کنیم. من هم جهیزیهام را خریدم و به خانه پیام بردم. اما درگیریهای من و پیام شروع شد و در آخرین درگیری او مرا از خانه بیرون کرد و دیگر اجازه نداد وارد خانه بشوم.
دختر جوان ادامه داد: من که کینه او را به دل گرفته بودم چند روز بعد همراه خواهرم و یک مرد جوان به نام امین به خانه پیام رفتیم. ما او را کتک زدیم تا اجازه دهد وسایل را با خودمان ببریم اما او یکباره خودش را از پنجره به بیرون پرتاب کرد. ما هم وسایل خانه را جمع کردیم و به خانه پدرم بردیم.
بازگشت از مرگ
به دنبال اظهارات رعنا، خواهرش و امین نیز بازداشت شدند. این در حالی بود که پیام بعد از ۳ ماه با ضریب هوشی بسیار پایین از کما بیرون آمد و معجزهآسا زنده ماند و علیه نامزدش شکایت کرد.
در این میان مأموران پلیس بار دیگر به تحقیق از همسایهها پرداختند.
چرا او را کشتی؟
یکی از همسایهها گفت: آن روز متوجه شدم رعنا به همراه خواهرش و یک مرد غریبه به خانه آمدهاند. من صدای درگیری آنها با پیام را شنیدم و متوجه شدم آنها در حال کتککاری هستند. چند دقیقه بعد صدای فریادهای رعنا را شنیدم که میگفت: «چرا او را کشتی؟» همان موقع متوجه شدم پیام از پنجره طبقه چهارم به پایین سقوط کرده اما ندیدم او چطور به پایین سقوط کرده است.
افشاگری پیام
پیام در تشریح شکایتش گفت: من و رعنا مدتی قبل با هم آشنا شدیم و قرار ازدواج گذاشتیم. او جهیزیهاش را خرید و به خانه اجارهای من آورد اما درگیریهای ما با هم شروع شد. آخرین بار وقتی درگیری میان ما بالا گرفته بود از او خواستم تا خانهام را ترک کند. او رفت و چند روز بعد همراه خواهرش و مرد غریبهای به خانهام آمد. آنها تا سرحد مرگ مرا کتک زدند و از پنجره اتاق به بیرون پرتاب کردند.
گردآوری:نیمکت خبر