جمشید مشایخی به روایت جمشید مشایخی + عکس کودکی
جمشید مشایخی به روایت جمشید مشایخی + عکس کودکی
جمشید مشایخی به روایت جمشید مشایخی، کاش به جای بازیگر نقاش بودم … . زندهیاد جمشید مشایخی در سال ۸۵ در گفت و گوی مشروح از دوران فعالیت هنری اش و خاطراتش گفت.
به بهانهی سالروز تولد این هنرمند پیشکسوت و چهره ماندگار، این گفتوگو را در ادامه بازخوانی میکنیم.
دوران کودکی جمشید مشایخی
پدرم مهندس شیمی بود و ریاست کارخانه اسیدسازی در پارچین را بر عهده داشت.
که بعد هم رییس فنی کارخانجات آن منطقه شد. من در پارچین به دنیا آمدم. درکلاس پنجم ابتدایی بودم که برای جشن پایان تحصیل نمایشی با عنوان “مناظره شتر و موتور” اجرا شد.
من نقش شتر را بازی کردم و به شدت مورد تشویق خانوادههای حاضر در آن منطقه واقع شد.
بعدها هم که به اتفاق خانواده تهران میآمدم بیشتر به تماشای تئاتر میرفتیم.
تئاتر در آن زمان طرفدار بیشتری نسبت به سینما داشت و هنرمندان زیادی در این حرفه مشغول به فعالیت بودند.
من تئاتر را دوست داشتم و بعد از تشویقهایی که شدم علاقه بیشتری پیدا کردم.
کودکی جمشید مشایخی
نمایشنامههایی را هم کارگردانی میکردم و روی صحنهای که خودمان درست میکردیم به اجرا میگذاشتیم.
مردم پارچین بسیار استقبال میکردند. پدرم نظامی بود و دوست داشت نظامی شوم و به خاطر همین من را به دبیرستان نظام و بعد دانشکده افسری فرستاد و من که از نظام خوشم نمیآمد، هنگامی که پدرم در ایران نبود فرار کردم و وقتی پدرم برگشت دیگر کار از کار گذشته بود.
او من را به بیمارستان ارتش معرفی کرد تا به کمک مدیر بیمارستان که از دوستانش بود اعلام کنند قلب من مشکل دارد تا از خدمت معاف شوم.
درنهایت بعد از ۱۵ روز که در بیمارستان خوابیدم اتفاقات زیادی رخ داد و معافیتام به سرانجام نرسید و به خدمت وظیفه اعزام شدم و به ارومیه رفتم.
شروع فعالیت هنری مشایخی با تئاتر
بعد از اتمام خدمت، داییام که کارهای زمان مدرسهام را دیده بود، خبر داد که:
ادارهای با عنوان هنرهای دراماتیک در حال تاسیس است و من را به دوستش که رییس کارگزینی اداره هنرهای زیبا بود معرفی کرد.
ایشان هم من را پیش دکتر فروغ رییس اداره برد و امتحان از من گرفتند.
هنوز هیچ هنرپیشهای به استخدام آنجا درنیامده بود و تنها “رکنالدین خسروی” که معلم آموزش و پرورش بود قرار بود به آنجا بیاید.
به هر حال تعدادی که بیشتر غیرحرفهایها بودند جمع شدند و بعد از آموزشهایی که دکتر فروغ داد کار خود را آغاز کردیم.
ابتدا در شبکه ۲ تلویزیون اجرا داشتیم تا اینکه در حیاط اداره، سالن ۱۰۰ نفرهای درست شد که وسایل آنجا را هم خودم خریدم و با توجه به اینکه هنوز مردم ما را قبول نداشتند بلیطهای افتخاری پخش کردیم تا مردم بیایند و کارهای ما را ببینند.
بعدها در خیابان جنوبی پارکشهر سالن ۲۵ شهریور که امروز “سنگلج” نام دارد راه اندازی شد.
مردم هم کم کم به نمایشنامههای ما که از تلویزیون پخش میشد عادت کردند و به کارهای ما علاقهمند شدند و تئاتر رونق پیدا کرد.
بهترین های جمشید مشایخی
فیلم “خشت و آینه” را با اینکه نقشم زیاد نبود ولی بسیار مشکل بود، دوست دارم. همچنین “قیصر”، “گاو”، “سوتهدلان”، “شازده احتجاب”، “طلوع” و “ماهیها در خاک میمیرند”.
در بعد از انقلاب هم یکی از فیلمهایی که خیلی از نظر بازیگری برایم مشکل بود و آن نقش را خیلی با زحمت بازی کردم “خانه عنکبوت” بود.
اما چیزی که خیلی به آن نزدیک بودم و این اواخر با آن زندگی کردم همین “یک بوس کوچولو” بود.
مثل اینکه خود من بودم و دارم میمیرم با آن عشقی که به ایران دارم و در روحیه خود من هم همچنین احساس بوده است، من این فیلم را بهترین کار دوران بازیگریام میدانم.
گردآوری: نیمکت خبر